خوش آمدی

ساخت وبلاگ
حتی اگر همچو سنگ قرار است خاموش و ساکت باشم. اگر استخوان در گلو و اره در دل سکوت را تنها مرهم درد کرده است. با همه اینها مگر میشود؟ 

 

مگر میشود مااا این رهروان خسته و دلخون راه عشق مااا ستایندگان عشق و مهر، خلق منشا عشق و مهر را در سکوت به نظاره نشست؟

نمیشود.

هوا گرفته است راه ها بسته است. جایی بین پاییز و بهارمان گیر کرده ایم. در این تنگنا تنها پرنده خیال را یارای گریز از این محبس است. اگر ناجوانمردانه به بند نکشیمش. می پرد میگریزد میرود آنجا که میتوان با همه آنها که نمیشود حرف زد سرنوشتشان را تغییر داد.

 

به چند ده سال بعد فکر میکنم که به سال ها قبل فکر میکنم. آنروز شاید به یقین رسیده باشم که ... 

اما تپش قلب ها، لبخند و درخشش چشم ها، تورهای چند ساعته در آغوش هزار ستاره ات، طعم آن اولین بوسه، صدای اولین نفس هایت در فاصله صفر، آبشار موهایت در باد. زندگی چه قابل خلاصه در عمر یک پروانه است.

جایی میان سنگلاخ دنبال مااا میگردم اما گویا خود را هم کنار ماااا گم کرده ام. جایی خود و مااا را گذاشته ام و یادم نم آید کجا! آنقدر که گاهی شک میبرم تو را و خود را. اما مگر آن شعرها، عاشقانه ها، تمام آن ساعت ها و لحظه هایمان. مگر میشود واقعی نبوده باشد؟ گاهی فکر میکنم شاید چون پاییز حواسم نبوده است. آنوقت که برگها زرد شدند و ریختند و زیر پاها له شدند.آنوقت نبودم تا حالشان را بفهمم. شاید محکوم آنم. محکوم به زوال عمر. به دوام عشق. به زوال ماااا.

 

اما هنوز پرنده خیالم امید دارد که روزی گنجشک شود بیاید لب پنجره ات بنشیند و آنقدر بخواند تا بیایی. شاید آنوقت بتواند کنارت باشد. شاید بتواند کنارت باشد بی آنکه مزاحم باشد. بی آنکه جایی را تنگ کند. فقط کنارت باشد. نمیداندچطور خانه ات را پیدا کند. چطور خود را بشناساند. چطور حرف هایش را خواهی فهمید. چطور حرف هایت را خواهد فهمید. اصلا نمیداند میتواند گنجشکت باشد یا نه. اما دل به این رویا داده است.

 

منشا عشق. منشا مهر. منشا مااا خوش آمدی

به چشم....
ما را در سایت به چشم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bhaalemaanraahemaan0 بازدید : 49 تاريخ : دوشنبه 5 فروردين 1398 ساعت: 4:13